نقطهی تحول
شب قدر تولد دوبارهی مسلمان بر روی زمین است بنابراین باید نقطهی تحولی در زندگی او باشد نه لحظهای گذرا. این شب نباید در مراسمات مشخص در مساجد یا حضور در ختم تراویح خلاصه شود سپس پراکنده شوند و شبهای بعد مسجد خالی از نمازگزار باشد و از جفا و بیوفایی مؤمنان بنالد.
بالاتر از شب قدر
رسول خدا فرموده است: «موقف ساعة في سبیل الله خیر من قیام لیلة القدر عند الحجر الأسود.»
یک ساعت پاسداری در راه خدا بالاتر از احیای شب قدر در کنار حجر الأسود است.
انسان امروزی که در شب قدر عبادت میکند باید معیار درجهبندی عبادتها و تفاوت آنها را بداند. وقتی که این حدیث را میخواند باید خود را ناچیز بداند که چرا در صف مجاهدان نیست و تجهیزات جنگی ندارد. پس از این شکست نفسی، عملی را نیت میکند و جز خدا از نیتش خبر ندارد که به محض شنیدن ندا خود را در مسیر جهاد قرار دهد تا از همان روز جزئیات مرگ پاک و زیبا که در عرف ما "شهادت" نامیده میشود به رؤیای او تبدیل شود.
شاید ابو ایوب انصاری همین حدیث را شنیده بود که در سن نود سالگی شوق جهاد بر دلش چیره میشود و این شرف را مییابد که در زیر دیوارهای قسطنطنیه مدفون شود. علی قرنی چه زیبا این حکایت را بیان میکند؛ او میگوید: لشکر امیر معاویه به دیوارهای قسطنطنیه رسیده بود و ابو ایوب انصاری هم در میان لشکریان بود. در آنجا بیمار شد و یزید به عیادتش آمد و گفت: چه نیازی داری ای ابو ایوب؟ گفت: دوست دارم مرا در زیر دیوارهای قسطنطنیه دفن کنی چون از رسول خدا شنیدم که فرمود: مرد صالحی در زیر دیوار قسطنطنیه دفن خواهد شد. امیدوارم من همان شخص باشم.
در حالی که جنگ ادامه داشت ابو ایوب از دنیا رفت و یزید دستور داد او را در همان محل دفن کنند. تابوت بر دوش سربازان بود و در زیر سم اسبان در همان محل دفن شد. قیصر به تابوتی نگاه میکرد که زیر سایهی شمشیرها جابجا میشد. فردی را نزد یزید بن معاویه فرستاد و دربارهی صحنهای که دیده بود سؤال کرد.
یزید گفت: این صحابهی رسول خدا است و از ما خواست او در سرزمین تو به خاک بسپاریم. به خدا سوگند ما وصیت او را اجرا خواهیم کرد اگر چه به قیمت جان همهی ما تمام شود. قیصر گفت: عجیب است! زیرکی تو و پدرت کجا رفت که به هوشیاری معروف بود. پدرت تو را برای جنگ با ما فرستاده است و تو جسد صحابهی پیامبرت را میآوری و در سرزمین ما دفن میکنی تا پس از این که بازگشتید جنازه را برای سگها بیرون آوریم.
یزید با عزت و کرامت گفت: تو به حرمتی که برای این شخص قائل شدم ایمان نداری؛ به خدا سوگند من خواستم او را در سرزمین شما بگذارم و این سخن را به گوش شما برسانم که به خدایی که معبودی جز او نیست این صحابی رسول خدا که امروز با این احترام در اینجا دفن میشود، اگر بشنوم که قبرش را نبش یا جسدش را مثله کردهاید، در سرزمینهای اسلامی یک مسیحی باقی نمیگذارم و همه را از دم تیغ میگذرانم و یک کلیسا هم سالم نمیگذارم. قیصر گفت: به خدا پدرت تو را بهتر میشناخت؛ به حق مسیح اگر هیچ کس نباشد که از قبرش محافظت کند من شخصا این کار انجام خواهم داد.
جعل الخطام بأنف کل مخالف
حتی استقام له الذي لم یخطم
بر چهرهی هر مخالفی پوزهبند زد تا جایی که افراد بی پوزهبند تسلیم او شدند.
زنانی که از شوهران خود پیشی میگیرند
تو ای خواهر مسلمان
خود را از این میدان دور تصور نکن و از جنگ معذور مدان؛ قلب تپندهات کجاست؟ عزمت و پایمردیات در قبال حوادثی که برای مسلمانان رخ میدهد کجاست؟ آیا با دشمن ما پیکار نمیکنی اگر چه با نیت صادق باشد؟ آیا نمیخواهی از کسانی باشی که ابن جوزی دربارهی آنان میگوید: به خدا سوگند گروهی هستند که در فضایل راضی نمیشوند مگر این که همه را انجام دهند؛ به هر کاری ورود میکنند و در هر راهی میکوشند و بر هر فضیلتی بردبارند. اگر گاهی به لحاظ بدنی احساس ناتوانی کنند به جای آن نیتش را در دل دارند.
اگر مسأله جهاد و شهادت نباشد این نیتها امروز چه میشود؟ آیا ایمان و عزم و همتت تو را تشویق نمیکند که به زنی از سلف صالح ما اقتدا کنی؟ آن زن همسر حبیب بن مسلمه فهری است. به داستان شگفتانگیز او گوش کن باشد که به او اقتدا کنی. امیر المؤمنین عثمان بن عفان، حبیب بن مسلمه فهری را به فرماندهی یکی از لشکرهای مسلمانان انتخاب کرد تا به مصاف روم برود. رومیان مسلمانان را مورد آزار و اذیت قرار داده بودند. همسر حبیب هم در میان لشکریان بود. پیش از جنگ فرمانده لشکرش را بازبینی کرد و ناگهان همسرش را دید. آن زن از شوهرش پرسید: کجا تو را ملاقات کنم زمانی که جنگ شدت گرفت و صفها در هم آمیختند؟
فرمانده گفت: مرا در چادر فرمانده رومیان یا در بهشت خواهی یافت. جنگ شدت گرفت و سرها بریده شدند و خونها بر زمین ریخت. فرمانده و همراهانش مردانه جنگیدند و بر رومیان پیروز شدند. حبیب با شتاب به چادر فرمانده رومیان رفت تا منتظر همسرش بماند. وقتی به در چادر رسید چیز عجیبی دید؛ همسرش پیش از او خود را به چادر رسانده بود.
تو گوسفندی هستی که چوپان داری
حسن بصری میگوید: چنان مباش که گوسفند از تو عاقلتر باشد؛ با یک فریاد جمع میشوند و با یک اشاره پراکنده میشوند. چقدر آیات خدا را در گوش خواندهاند؛ از آتش تو را میترسانند اما نمیترسی به بهشت فرا میخوانند اما گویی کسی دیگری را خطاب میکنند؛ تو را از خدا بیم میدهند اما خود را در معرض خشم او قرار میدهی!
برادر! گوسفند – که عقل ندارد – از گرگ میگریزد مبادا شکارش کند و به زندگیاش پایان دهد؛ ای کسی که جزء خردمندانی آیا نمیدانی که شیطان، گرگ انسان است؟ آیا نمیترسی که شیطان ایمانت را شکار کند و قلبت را بدرد و وارد آتش شوی؟
برادر جان! گوسفند از چوپان فرمان میبرد چون میداند او را به چراگاه سبز و خرم میبرد یا از مسیر خطرناک دور میکند اما تو... آیا از پروردگارت فرمان نمیبری که تو را به سوی چراگاه بهشت فرا میخواند و از درهی آتش برحذر میدارد؟ به همین خاطر پیامبرانی فرساده است تا اگر فراموش کردی به یادت آورند؛ آیاتش را بر تو بخوانند؛ اگر رویگردان شدی تو را به بهشت تشویق کنند باشد که راضی شوی!
برادر جان! آیا طلا را با چوب عوض کنی و میپنداری که عاقل هستی؟ آیا از بدترین دشمن خود فرمان میبری و با نزدیکترین دوست خود مبارزه میکنی و ادعای فهم داری؟ آیا به خاطر جیفهی دنیا، بهشتی را ترک میکنی که که به پهنای آسمانها و زمین است و فکر میکنی هوشیاری؟ وای بر تو! دنیا کسی را که تو گرامیاش داشتهای خوار میکند و تو همچنان آن دوست داری! زمین کسی را که تو پروردهای میخورد و تو همچنان به آن وابستهای! بهترین روزهای دنیا بر تو میگذرد و تو همچنان در بند هوا و هوس گرفتاری! به خدا قسم در آن روز که از پشیمانی انگشت میخایی کسی به تو توجه نمیکند!
برادر جان!
راحتی و بهشت دو هوو هستند یکی از آنها را انتخاب کن! مردانگی همت است نه شعار پس مرد باش! کاروان نیکان به سوی بهشت از تو پیشی گرفت و تو همچنان بر سر راه سرگردان ماندهای! وای به حالت چرا احساس غیرت نمیکنی!
برادرم!
عمر میرود کافی است اندکی بایستی و توشهای برگیری سپس حرکت کنی؛ چه زود به جایی میرسی که خوشیها تو را منتظرند؛ نعمتها به پیشوازت میآیند و حوریان دیرزمانی است در انتظارت نشستهاند و همه مشتاق خدمت تو هستند.
ای کسی که پشت کردهای روی سخنم با توست... ای بیخبر تو منظور منی... به من بگو آیا غیر از این عمر، عمر دیگری داری؟ آیا غیر از این روزها، روزگاری داری؟ به خدا قسم رهنمود من سودی ندارد وقتی در را به رویم ببندی. از امروز دیگر عذری نداری که تصمیم با توست و سرنوشت در دست توست. این ماه بهترین زمان توبه است و این روزها بهترین فرصت پذیرش؛ راحتترین راه برای تصمیمگیری و بازگشت پیش پایت قرار دارد. اگر همچنان بر همراهی دوستان بدسگال پافشاری کنی، زمان را هدر دهی و با خیره شدن به صفحهی تلوزیون شیطان را خشنود کنی و با سرک کشیدن به کافهها و پرسه زدن در خیابانها باقیماندهی سرشت پاکت را تباه کنی، بدان که من هدایت را با طبقی از طلا به تو تقدیم کردم سپس برای تشویق تو بهترین اوقات را انتخاب کردم و این تویی که از نجات و رهایی ابا میکنی.
منعوک من نیل المودة والصفا
لما رأوک علی الخیانة والجفا
إن أنت أرسلت الدموع تــندما
جادوا عــلیک تــکرما وتــعطفا
حاشــاهم أن یظلموک وإنــما
جعلوا الوفا منهم لأرباب الـوفا
تو را از رسیدن به محبت و صفا باز داشتند وقتی دیدند اهل خیانت و جفا هستی.
اگر اشک پیشمانی بباری، تو را گرامی خواهند داشت و به تو محبت خواهند کرد.
غیر ممکن است که به تو ستم روا دارند؛ آنان وفا را برای اهل وفا قرار دادهاند.
فصل دوم
مهمانی با شکوه
عربها به مهماننوازی و حرمت مهمان مشهور بودند؛ گاهی یک نفر تنها گوسفند خود را برای مهمان سر میبرید تا او را گرامی بدارد؛ شب را بیدار میماند تا مهمان بیاساید و در طول شب نگهبانی میداد تا او بخوابد. بامداد مهمان راهی مقصدی میشد و از احترام و پذیرایی میزبان تمجید میکرد. رمضان مهمان است و تو همان عرب هستی و مقصد خداوند است. چون تو از امر پروردگارت اطاعت میکنی و در اجرای آن میکوشی. خدای متعال میفرماید:
«وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا» [نساء:٨٦]
و چون شما را به تحیتی بنوازند، با تحیتی بهتر از آن، یا همانند آن، پاسخ دهید.
آری این تحیت را با همانند آن یا بهتر از آن پاسخ بده. اولین پاسخ عملی تو به هدایای رمضان چیزی است که مال و متاعی از تو نمیخواهد؛ تنها زبان شیرین و منطق زیبا. با کلماتی گهربار، نازکتر از ابریشم و شیرینتر از آب گوارا سخن میگویی تا به پیشواز مهمان گرانقدرت بروی و این هدایای گرانبها را به او تقدیم کنی.
هدیهی اول:
قرآن
مسلمان زیرک کسی است که بیشترین وقت خود را به قرائت قرآن اختصاص دهد. فرود آمدن جبرئیل امین بر پیامبر اسلام و تکرار قرآن در رمضان تنها به خاطر یادآوری همین مسأله و تأکید بر پیوند این ماه بزرگ با کتاب آسمانی بود. در اینجا دو نکته را یادآوری میکنم باشد که در اثنای همراهی با رمضان بتوانی به این مهمان عزیز تقدیم کنی:
•تلاوت زیاد قرآن
امام مالک با حلول رمضان، مطالعهی حدیث و نشستن با اهل علم را ترک میکرد و به تلاوت قرآن از روی مصحف روی میآورد.
سفیان ثوری به محض حلول رمضان تمام عبادتها را ترک میکرد و به تلاوت قرآن میپرداخت.
زبید الیامی هنگام رمضان قرآنها را میآورد و یارانش را برای تلاوت جمع میکرد.
برادر جان برحذر باش از این که از چنین بزرگانی به نیکی یاد کنی و از شنیدن زحمت و تلاش آنان شگفتزده شوی و هنگام تأمل در زندگی عزتمندانهی آنان در بهشت به وجد آیی اما در دعوت به راه و روش آنان بیخیال باشی و عذر پیشه کنی.
ای کسی که در عشق او سرزنشم میکنی
چه کسی آنان را سرزنش میکند؟ در حالی که این رهنمود پیامبرشان را میشنوند که میفرماید: "من قرأ حرفا من کتاب الله فله به حسنة والحسنة بعشر أمثالها" هر کس یک حرف از کتاب خدا را بخواند یک حسنه میبرد و هر حسنه ده برابر میشود. قرآن تقریبا سیصد هزار حرف است یعنی یک ختم به انسان سه میلیون حسنه میبخشد.
فضل خدا بسیار بیشتر و گستردهتر است و ما در صدد شمارش حسنات نیستیم اما هدف ما تشویق به تلاوت است. اگر حسنه تا هفتصد برابر شود چه کسی میتواند آن را بر شمارد؟ آیا تاجری را دیدهاید که از یک تجارت رایج باز ایستد یا از سودِ بیشتر چشمپوشی کند؟
ممکن است کسی بگوید: رسول خدا از ختم قرآن در کمتر از سه روز نهی کرده است اما ابن رجب پاسخ میدهد:
نهی از ختم قرآن در کمتر از سه روز برای زمانی است که به صورت همیشگی باشد اما در اوقات پرفضیلت مانند ماه رمضان و اماکن شریف مانند مکه برای کسانی که از خارج از آن آمدهاند، تلاوت زیاد مستحب است تا از فرصت زمان و مکان استفاده کنند. امام احمد و اسحاق و دیگر ائمه هم بر همین باورند.
بیشترین چیزی که از آن بیم دارم این است که بندهای قرآن را ترک کند و خداوند بر او خشم گیرد و با مهر زدن بر دلش از او انتقام بگیرد. حتی او را به وبا و بیماری دچار کند و در این صورت شیاطین برای او محبوبتر و منافقان به او نزدیکتر میشوند. اوس بن عبد الله در این زمینه میگوید: جابجایی سنگها برای منافق آسانتر از قرآن خواندن است.
موسیقی رنگ میبازد
عاشقان موسیقی هم در این ماه فرصت خوبی دارند تا از اعتیاد به موسیقی و آثار زیانبار آن رها شوند. وقتی قرآن میخوانند نور الهی به قلبشان میتابد و فلوت شیطان و آهنگ عصیان را دور میکند چون این دو با هم تضاد دارند و در یک دل جمع نمیشوند و اگر یکی وارد شود دیگری باید بیرون رود.
اگر ترک اعتیاد به موسیقی برایشان دشوار است باید به نابغه نبی شیبان اقتدا کنند که هر گاه در سرودن شعر افراط میکرد، زبانش را با دست میگرفت و میگفت: امروز چیزی را بر تو مسلط میکنم که برایت ناگوار است: سبحان الله والحمد لله ولا إله إلا الله والله اکبر.
این حدیث انس بن مالک را بشنویم که میگوید: رسول خدا شاخهای را گرفت و آن را سه بار لرزاند اما نلرزید و فرمود: سبحان الله والحمد الله ولا إله إلا الله والله اکبر گناهان را میلرزاند چنان که درخت برگهایش را میلرزاند.
•دوم: لذت تدبر
سرزنش شدگان!
پیامبر اسلام برخی از ویژگیهای خوارج را پیشبینی کرده بود از جمله این که قرآن میخوانند اما از حلقومشان پایینتر نمیرود؛ یعنی که معنایش را نمیفهمند و به مقصدش پی نمیبرند. امام نووی میگوید: مراد آن است که از خواندن قرآن بهرهای نمیبرند جز این که با زبان آن را مرور میکنند و از حلقومشان پایینتر نمیرود چه رسد به این که به قلبشان برسد. زیرا فهم و تدبر با وارد شدن قرآن به قلب ممکن است.
پروژهی ترمیم
برادرم این پیمان را با من امضا کن و در این پروژه سهیم باش. امروز این نسخه را تجربه کن! هر کس آن را تجربه کند شیرینی تلاوت قرآن را میچشد و هر کس شیرینی تلاوت را بچشد تهجد و شبزندهداری برای آسان و گوارا خواهد شد.
این پروژه پنج بند دارد:
دعوت به فهم:
بسیاری از مردم قرآن را در رمضان ختم میکنند اما چه بسا آیاتی که معنایش را نمیفهمند یا هدف از آن را درک نمیکنند. نظرت چیست که تلاوت این سال را با طعم و نوع متفاوت تجربه کنی؟ با تدبر بیشتر در آیاتی که فهمش دشوار است. در این هنگام این ابیات شاعر در حق تو صدق میکند:
مـنع القـــرآن بوعـده ووعــــیده مـقل العیــون بلیلها لا تـهجع
فهموا عن الملک العظیم کلامه فهما تــذل له الرقاب وتخضع
قرآن با وعده و وعید خود خواب را از چشم آنان ربود.
کلام کرگار هستی را چنان فهم کردند که گردنها در برابر آن فروتن شد.
این تنها سفارش من نیست که عالم مجتهد عبد الله بن مبارک نیز همین را میگوید؛ وقتی شخصی نزد او آمد و گفت: ای ابو عبد الرحمن اوقات اضافی خود را با چه کاری بگذرانم؟ در آموزش قرآن یا طلب علم؟ گفت: آیا آن قدر قرآن میخوانی که نمازت را با آن ادا کنی؟ گفت: آری. گفت: پس بقیهی اوقات را در طلب علمی سپری کن که قرآن را با آن درک کنی.
صدایت را زیبا کن
پیامبر اسلام فرموده است: "لیس منا من لم یتغن بالقرآن" کسی که قرآن را با نغمه نخواند از ما نیست. مناوی میگوید: یعنی کسی که صدایش را با قرآن زیبا نکند. زیرا صدای آهنگین قرآن بیشتر در دل اثر میکند و شنیدن آن جذابتر است. این همانند شیرینیای است که در دارو تزریق میکنند تا خوردن آن آسانتر شود. یا مانند ادویههایی است که غذا را خوشمزه میکند. اما به شرط این که لفظ را تغییر ندهد و نظم کلام را خدشهدار نسازد و حروف را کم و زیاد نکند که اگر چنین شود به اجماع حرام است...
نظرات